طرح و خیال

طراح

نقاش

بلاگر

فریلنسر

طرح و خیال

طراح

نقاش

بلاگر

فریلنسر

نوشته های بلاگ

قصه های طرح و خیال

3 جولای 2023 نویسندگی
قصه های طرح و خیال

شروع بهار

یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچ کس نبود، زیر گنبد کبود توی پهنه قشنگ یک رنگین کمان نوبتی هم که باشد نوبت فصل بهار رسیده بود.

برای همین

بهار خانم برای این که زودتر خودش را به مقصد مورد نظرش یعنی پهنه رنگین کمان برساند، سوار اسب باد شد و سحرگاهان سبک و رها همراه با نسیم خنک و ملایم صبگاهی به سرزمین رنگارنگ رنگین کمان رسید.

نفسی تازه کرد و با خوشحالی و شادمانی وارد باغ شد و لبخند زنان سلامی کرد. خورشید خانم هم که به استقبال خانم بهار آمده بود حالا با دیدن او مهربانانه تر می تابید و دست نوازشگر خودش را روی شانه های طبیعت می کشید تا یخ و سرما را آب کند.

با تابش آفتاب بهاری و گرم شدن زمین برف و سرما کم کم از بین رفت و همه حیوانات و موجودات زنده این سرزمین تکانی به خودشان دادند و شروع به جنب و جوش و فعالیت کردند.

همچنین با شنیدن سرود ها و نغمه های فرح بخشی که خانم بهار همراه پرندگان خوش خوان و مرغان هزار زمزمه می کرد گوش جان طبیعت سرشار از حس نشاط و سر زندگی شد و حال و هوای بهاری در تمام این سرزمین زیبا جار ی و ساری شد.

این طوری بهار خانم به هر کجا که میرسد برای همه اهالی آن شهر و دیار آرزوی خوشحالی و نشاط و سر زندگی می کند و پیام آور شروع سالی نو و حیاتی دوباره است.

از مجموعه قصه های خانم بهار و شهر طرح و خیال

رنگین کمان

یکی بود یکی نبود

زیر گنبد کبود غیر از خدا هیچ کس نبود.

خدای خوب و مهربان که پاکی و زیبایی را دوست دارد برای اینکه به موجودات روی کره خاکی مهر و امید عنایت کند، بعد از بارش باران و شستشوی طبیعت باری چند لحظه ای یک پل رنگین توی آسمان نقاشی کرد که از این سر تا آن سر آسمان ادامه داشت و بسیار جذاب و دیدنی بود. این پل هفت رنگ رنگین کمان بود، رنگین کمان هفت رنگ

رنگین کمان زیبا که گاهگاهی بعد از بارش باران تو آسمون سرک می کشید و پیدایش می شد، مثل پل سحر آمیزی بود که در دو سرش گنج باشد و زیر پهنه ی زیبا و سحرآمیزش شهری از امید و رویا پنهان بود.

تو این سرزمین زیبا و پهناور رودها و دریاچه هایی پر از آب زلال و گوارا جاری بود و گلهای معطر زیبا و رنگارنگی را سیراب می کرد.

رنگین کمان یا همان پل هفت رنگ با تابش خورشید بر قطره های باران و تلالو رنگهای حاصل از درخشش آنها نمایان می شود و نوید وجود سرزمینی شگفت از رنگها و گنجها را می دهد.

تلق تلوق تلق تلوق

هو هو چی چی هوهو  چی چی

آهای آهای ما آمدیم ما آمدیم

رسیدیم به یک شهر قصه

پر از طرح و رنگ و نقش و نگارهای زیبا

این شهر، شهر من است اسمش چیه؟

شهر خیال – شهر طرح و خیال

 

شهری شبیه کاشان

ما از کوچه باغ های باران خورده طرح و خیال می آییم

از پشت پرچین های گندم در کنار تاکستان های انگور

و پشته های گل یاس همجوار با باغ های گل محمدی

راهی سنگفرش شده در میان همین باغ ها و باغچه ها

در مسیر جویبار هایی زیبا منشا گرفته از دو چشمه و یک رودخانه پر آب

شاد و خوشحال نفس می کشیم و هوایی تازه می کنیم

قدم زنان پیش می رویم تا می رسیم به جایی که مزین شده با

با خانه هایی حیاط دار مسقف به شیروانی های رنگارنگ

با صفا، گرم، زیبا و دلنشین پر از عطر محبت و دوستی

و دیوارهای کوتاه پوشیده از گل کاغذی، اقاقیا، رز و یاس و نسترن

ما از کودکی با طبیعت همخو و مانوس بوده ایم و به حسن طبع و سلیقه برای زیستن در کنار زیباییهای آن مشهوریم

ای کاش همه شهرها زیبا و سرسبز بودند

با آسمانی آبی و هوایی صاف و پاک دور از دود و آلودگی و همهمه ماشین های آهنی

کاشان

 

سوغاتی های شهرما

کلوچه و نان شیرین، قطاب و باقلوا، گز و سوهان

انار، انگور، گردو بادام، پسته

 

شکوفه یاس

ناردونه انار گلی

برف دانه

خاتون

عروسکم گیس گلابتون

 

قصه من

من فاطمه ام

سحر صدایم می کنند.

دردانه اردیبهشتی فصل بهار

من دختر بهار و زاده اردیبهشتم.

من دخترک ساده ای هستم متولد ماه اردیبهشت

با من بیا به همراه نسیم تا بهاران همیشه درحوالی اردیبهشت.

سحرگاهان در پهنه رنگین کمان، آسمان ابری و مه آلود و بوی خاک باران خورده و عطر گل یاس.

من در همهمه آواز هزار و صدای باران در جنبش سبز دانه می شنیدم ندای هستی و بودن را.

و هنگامی که بهار در اردیبهشت خود به اوج شکوه و زیبایی می رسد من هم متولد می شوم.

 

من گاهی  در خیال خود به دنبال رهایی و آرامش هستم به دنبال حس خوب سبکی بعد رهایی از افکار تکراری و آزارنده تا ذهنم آرام بگیرد و استراحت کند چون حس می کنم یک مدت است که دایم دارد سعی و تقلا می کند و از این شاخه به آن شاخه می پرد و اصلا آرام نمی گیرد.

چون توجه  و حواسم از فکر کاری به فکر کاری دیگر فرو می رود و این باعث بی قراری و نا آرامی من می شود.

در کش و قوس آن بودم که مثل یک پرنده در پناه وقار و آرامش سایه سار یک درخت نفسی تازه کنم و بار اضافی ذهنم را سبک کنم و با خوشحالی از این موفقیت کوچک اندکی بیاسایم و به کاری که مورد علاقه است بپردازم.

بعضی چیزها حال آدم را خوب و خوش می کنند. برای من ……………. می تواند خوشایند و مطبوع  باشد.

بستن آرام چشم ها و دراز کشیدن همراه با شل کردن دست و پاها و رهایی از هر فکرو مشغله (ریلکس کردن)

دیدن نقاشی های رنگارنگ یا چشیدن طعمی دلخواه از خوراکی ها یا نوشیدنی های مختلف

چند دقیقه نشستن در یک مبل راحتی و نرم، نوشیدن چای یا قهوه وگوش دادن قطعه موسیقی شاد و آرام.

خواندن رمان یا کتابی که دوست داشتنی و دلخواه باشد.

نقاشی یا طراحی ذهنی و خلق اثری زیبا و جدید

 

با یک گل بهار بسازیم، زندگی من زیباست، سبزینه یک گیاه و گل سرخ همراه من است.

من لباسی دارم همرنگ بهار و ردایی روشن و خوشرنگ از گل و ابریشم

گل گلدان من تو شکوفا می شوی، دلبری شاخه ها و میوه هایت چشم نواز و زیبا است و سایه سار قامت بلند و باشکوهت جان پناهی خواهد بود

برای عاشقان و طالبان راهی که در پیش گرفته ای و برایش تلاش می کنی.

 

شعر خیال

پیشه ام نقاشی است

خرده هوشی دارم، سرسوزن ذوقی

دور می گردم از خاک غریب این شهر و دیار تا فراسوی خیال

می نشینم برلب حوض حیاط خانه در میان گلها

تا فرو شویم اندوه دلی

پیشه ام نقاشی است

روزگارم به هنر می چرخد

کار من نقاشی دسته گلی است از طرح خیال

من که کارم هنری است

می نویسم از نور، صدا، نقطه و رنگ

طرح می سازم از این راه دراز بودن

طرح و رنگم زیباست همچو یک صبح قشنگ

با من بیا به همراه نسیم تا بهاران همیشه درحوالی اردیبهشت.

یک دیدگاه بنویسید