خارپشت و روباه
مشغول خواندن کتاب متفکران روس نوشته آیزیا برلین هستم تا از نثر زیبای مترجم کتاب، نجف دریابندری، بیاموزم و لذت ببرم.
این جمله معروف از آرخیلوخوس باز هم نظرم را جلب میکند:
«روباه بسیار چیزها میداند اما خارپشت یک چیز بزرگ میداند.»
حالا روباه بهتر است یا خارپشت؟
در جنگ بین این دو، چندبعدی بودن روباه کارسازتر است یا یک خار تندوتیز خارپشت؟
🦔چند وقت پیش مدیری داشتیم که به نظر بعضی از کارمندان بسیار سختگیر و ناراضی میآمد و نمیشد بهسادگی با او ارتباط برقرار کرد.
اما قلق این مدیر دست خیلیهایی آمده بود که اتفاقاً راحت با او کنار میآمدند. برگ برنده آنها این بود که فهمیده بودند مدیر برای سنجیدن کارشان، فقط یک معیار دارد: اینکه همهچیز مکتوب شده باشد؛ مثلاً حتی اگر بخشی از شرکت به فنا دادهشده بود، مکتوب کردن منظم آن، این گناه را بخشودنی میکرد.
او خیلی خارپشت وار، نظام سنجش و تنبیه و پاداشش را بر یک خار تندوتیز مانند نظم داشتن و مکتوب کردن سوار کرده بود و همهچیز را با آن میسنجید.
به نظرم او مدیر آسانگیری بود اتفاقاً. چون بسته به تغییر موقعیت، متر و معیارش همانی بود که قبلاً بود. قابل پیشبینی بود و متری که به دست داشت تا با آن پاداش بدهد یا تنبیه کند، در هر زمان و مکانی اندازهای ثابت داشت.
▪️همه ما به نحوی با نماد روباه و خارپشت روزگار میگذرانیم.
یا یک نظام فکری واحد داریم و همهچیز را با این متر غیرقابل تغییر میسنجیم؛
یا اینکه بسته به موقعیت، تغییر میکنیم و در برخورد با هر چیزی آن را از زاویهای تازه تماشا میکنیم.
▫️من فکر میکنم بسته به موقعیت، خوب است سنبل یکی از این دو باشیم؛
یعنی در موقعیتهایی، به یک نظام فکری واحد بچسبیم و بر آن تمرکز کنیم.
گاهی هم بپذیریم که باید منعطف بود و با شرایط تغییر کرد.
▪️مثلاً در نوشتن، مطالعه کردن و هر کار فکری دیگری، بهتر است دغدغه داشتن سبک خاصی را نداشته باشیم. بسته به آنچه مینویسیم و میخوانیم و شرایطی که در آنیم، میتوانیم سبک را تغییر بدهیم.
▫️از آنطرف، وقتی شرایط اقتصادی و اجتماعی تغییر میکند، شاید داشتن راهی تازه برای درآمدزایی و کار کردن مناسب باشد. اینکه بهموقع از تکیهگاه و خاری که تا پیشازاین تندوتیز بوده و کار میکرده فاصله بگیریم و حالا سبدی از مهارت بسازیم که در موقعیتهای مختلف کار کند.
چون گاهی همه آنچه در چنته داریم برای کنار آمدن با یک اتفاق کافی نیست.
▪️برعکس، گاهی نیاز نیست زیاد بدویم و همواره در جستجوی تازهها باشیم.
شاید اگر از همان چیزهایی که در اختیار داریم به بهترین شکل استفاده کنیم، برای کنار آمدن با شرایط کافی باشند.
مثل کسی که یک ایده را پیدا کرده و به آن چسبیده و به آن عمق داده و دارد از قِبل آن رشد میکند و با موفقیت کار و زندگی خود را میگذراند.
مثل کسی که بهجای خواندن صدها کتاب، یک ایده از یک کتاب را بیرون میکشد و با همان یک سازه فکری تازه بنا میکند و به این واسطه به خودش و دیگران کمک میکند.
و مثل کسی که دههها زندگی میکند و در آخر میفهمد اگر فقط یک واقعیت زندگی را خوب درک کرده بود و آن را تمام و کمال زندگی میکرد، خط زندگیاش به شکلی متفاوت از امروز تعریف میشد.
▫️مهم این است که در هر موقعیت از جلد خودمان بیرون بیاییم و از بیرون به تماشای خود بنشینیم و ببینیم آیا نیاز است رفتار ما نتیجه چسبیدن به یک باور و نظام فکری باشد یا اینکه بهتر است موقعیت را از زوایای مختلف ببینیم و بسنجیم.
گاهی باید سفت و سخت پای باوری ایستاد؛
و گاهی باید منعطف و چند بعدی بود.
✍️ناهید عبدی
@nahidabdilearning
Nahidabdi.com